Season 5
غزل نمره ۴۱۱
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
تاب بنفشه میدهد طرهی مشکسای تو
پردهی غنچه میدرد خندهی دلگشای تو
ای گل خوشنسيم من بلبل خويش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار
گوشهی تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقهی زهد و جام می گر چه نه درخور هماند
اين همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاين سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشين چشم من تکيهگه خيال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوشکلام شد مرغ سخنسرای تو
Published on 1 day, 15 hours ago
If you like Podbriefly.com, please consider donating to support the ongoing development.
Donate